مصیبت چهارم: در سوگ پدر

مصیبت چهارم: در سوگ پدر

Image result for ‫عکس حضرت زهرا‬‎

 

مدتی بود که زهرا(س) آرام و قرار نداشت. چشم او به چهرة بیمار پدر دوخته می شد. همان پدری که بهترین ادب را از زهرا و اهل بیت(ع) می دید. وقتی آیه نازل شد که ((لاتجعلوا دعا الرسول کدعاء بعضکم بعضاً))، پیامبر(ص) را به نام، آنطور که اطرافیان و دیگران را صدا می زنید، ندا ننمایید.)) زهرا به آن حضرت، یا رسول الله گفت! پیامبر(ص) نگاهی به چهرة دختر عزیزش نمود و گفت(( زهرا جان، تو مرا مانند سابق، پدر بخوان. مخاطب این آیه، سایر مسلمانان هستند)).

ایّام فراق پیامبر(ص) نزدیک می شود و فاطمه(س) به حوادث پس از آن حضرت فکر می کرد. روز دوشنبه، بیست و هشتم صفر سال یازده هجری فرا رسید. آن روز ولوله ای در خانة فاطمه(س) بود. مگر می شد زهرا(س) را آرام کرد. نگاه گریان و نگران حسنین و زینبین به مادر بود. زینب(س) وقتی اشک مادر را می دید، دست درگردن او می انداخت و صورت مادر را می نهاد. زهرا(س) آن هنگام قدری آرام گرفت که پدر او را پیش خود خواند و به او بشارت داد (( تو اولین فردی از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شودی )).

روح ملکوتی رسول الله(ص) به عالم ملکوت پر کشید و خدا می داند که چه غوغایی در خانة علی(ع) و زهرا(س) بود.

*   *   *

 

 

روزهای اول هجران، سخت ترین و ناگوار ترین لحظه های زهرا(س) بود. به یاد می آوردکه در کنار بستر پدر این بیت از قصیده حضرت ابوطالب را که می فرمود  ((وَاَبیَضُ یُستَسقَی الغَمام بِوَجهه ثِمالُ الیتامی عِصمهٌ لِلأرامِل)) را با حزن و اندوه خوانده بود و پدرش به او فرموده بود. زهرا جان این آیه را بخوان، ((ما محمدٌ الّا رسولٌ قَدخَلَت من قبله الرّسل، أفان مات اوقُتل انقلبتم علی اعقابکم، محمد پیامبری است همانند پیامبرانی که قبل از او آمده و رفته اند، حال اگر بمیرد یا کشته شود، به سوی عادت اعقاب خویش باز می گردید؟)) و این خود توجه دادنی بزرگ بود به حوادثی که پس از حضرت رسول(ص) به وجود خواهد آمد و زهرا(س) نیز آغاز این حوادث را می دید و با ناله چنین می گفت:

قد کان بعدَکَ أنباءٌ و هنبهٌ                          لَوکُنتَ شَاهِدَها لم کُثِر الخَطبُ

انّا فقدناک فقدَ الأرض واِبلَها                      واختلّ قومُک فاشهَهم ولاتَغِب

بعد از تو پدرجان، گرفتاری ها بر ما افزون شد و اگر بودی، این سان نمی شود، همانا تو را از دست دادیم، چون زمینی که دانه های برجسته بارانش را گم کند و اکنون قوم  تو از هم گسیخته و پراکنده اند، پس شاهد ایشان باش!

گاه می شد که به همراه همراه همسر مظلومش، امیرالمؤمنین(ع) بر سر مزار پدر حاضر می شد و در حالی که هشتی از خاک مزار را می بوسید و از نای جان عرضه کی داشت:

ماذا عَلَی مَن شَمَّ تُربَهَ أحمَدَ                 أن لایَشَمَّ مَدَی الزَّمان غَوَالیا

صُبّت عَلَیّ مَصَائبُ لو أنّها                      صُبّت عَلَی الایّام صِرن لَیالیا

آن که عطر خاک مزار احمد را ببوید، چه زیان که در روزگاران خویش عطر دیگر نبود، اینک مصیبت هایی بر من فرود می آید که اگر بر روز فرود می آمد، آن را به شب مبدّل می ساخت.

و اینجا بود که مانند ابر بهار، اشک از چشمان او و شوهر مظلومش فرو می ریخت. اینجاست که باید گفت: خانم، ای کاش با علی بر سر جسم چاک چاک عریان حسینت در کربلا، آن هنگام که اسب بر بدن او تاخته بودند، حاضر می شدی، آن وقت چه می گفتی؟

جا داشت که با یک کلمه تمام حزن عمق وجود خویش را ظاهر می کردی و می گفتی: غریب مادر حسین!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ برچسب:, ] [ 17:31 ] [ N ] [ ]